***کلبه عشق***
عشق
10 دی 1391برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : محمدامین
عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی

شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،

مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!

ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست

این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،

همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.

نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،

من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،

که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم

من تو را دارم ،فقط تو را

تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟

چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم

یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور 

عاشقانه ات پر کرده

تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم...

تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟

یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ،

آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی و 

من دیوانه ات باشم.

تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم

آخر خط ما یک نقطه چین است...

میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است...

10 دی 1391برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : محمدامین

عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

اگر دیدی دنیا برات مفهومی نداره تحمل کن

شاید خودت دنیای کسی باشی.

 

 

,بزرگی راپرسیدند زندگی چند بخش است؟

گفت  دوبخش  کودکی  وپیری  گفت پس جوانی چه شد؟

گفت باعاشقی سوخت ,بابی وفایی ساخت,وباجدایی مرد

 

دلم پرپر شده بود برات,

دادم دوختن حالا برات تنگ شده جونم!

 

,تومرجاني،تودرجاني،تومرواريد غلطاني،

اگر قلبم صدف باشدميان آن تو پنهاني

 

اگه همون قدر که ستاره تو آسمونه ماه تو آسمون بود

 بازم آسمون بدون تو, سیاه بود

 

مثل بارون باصفایی،مثل برف سفید و ماهی،

چه بخواهی چه نخواهی تو عزیز د ل مایی,

 

,يه عالمه گل واسه توكه لايق محبتي

قربون اون چشات برم كه منتظرپيامكي ,

 

خيلي پستي. !. !. !. !. !. ! و بلندي بايدرفت

 تابه گلي چون تورسيد

 

,سوزن رفاقت درتیوپ قلبم فرورفت

گفت فییییس تازه فهمیدم بنچرتم رفیق!

 

, يه دونه گل برات فرستادم،برگشت!

بهش گفتم چرابرگشتي؟گفت:اوني که ديدم, ينقدر گل بود

که خجالت کشيدم بگم منم گلم. به یادتم حتی در خواب.

احکام چهار گانه از مذهب عشق: 

1.بودنت واجبه 2.بوسیدنت مستحبه  

3.سکوتت مکروهه

4.نبودنت حرومه

 

گل رابراي مكاني عشق رابراي زماني

 و تورا براي هميشه دوست دارم.

 

دیشب به جرم بالا رفتن ازدیوارقلبت دستگیرشدم

میای بگی دزدنیستم مالک قلبتم؟

 

قطرات باران ممکن کوچیک باشه امایک گل تشنه منتظرباریدنشه

 SMSممکن ساده باشه امادل فرستندش خیلی بیادته.

 

يک نظردر خود سفرکن تا ببينى کيستى؟ عاشقى " مستى " خمارى " چيستى؟

 جا م هستى را  بزن بر نيستی. هرچه هستى ، بامرامى ، بيستى.

 

به چیزی که گذشت غم مخور..

به آنچه پس ازآن می آیدلبخندبزن...

 

دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : محمدامین

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده





فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...





اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم





باور نمیکنم اینک بی توام





کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری





کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی





تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،





تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...





کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم





در حسرت چشمهایت هستم ،





چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد





بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده





در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،





هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, :: 17:27 :: نويسنده : محمدامین

اگه احساسمو کشتی اگه از یاد منو بردی اگه رفتی بی تفاوت به غریبه سر سپردی.بدوون اینو که دل من شده جادو به طلسمت.یکی هست این ور دنیا که تو یادش مونده اسمت
 

 

 

درسته که یه روزی فراموش می کنی و یه روز دیگه فراموش می شی ولی اینو بدون فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند

 

 

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 12:14 :: نويسنده : محمدامین

عشق، همان فعل انفعالی است که در برابر گل سرخ به ما دست می دهد.

 عشق، عزرائیل زیبایی است که رسید، جسم ما رامی گیرد و قبض روح راامضا می کند.

عشق، اولین آهی است که در آیینه کشیده ایم.

عشق، اولین حقوق ما از باجه معرفت است.

عشق،خرید وفروش با پای عاشق و معشوق است.

پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : محمدامین

هيچ وقت ،هيچ چيز را بي جواب نگذار!!!

جواب نگاه مهربان را با لبخند

جواب دورنگي را با خلوص

جواب مسئوليت را با وجدان

جواب بي ادب را با سكوت

جواب خشم را با صبوري

جواب پشتكار را با تشويق

جواب كينه را با گذشت



جواب گناه را با بخشش

جواب دلمرده را با اميد

جواب منتظر را با نويد

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 9:26 :: نويسنده : محمدامین

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

 
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم 

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟ 

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

!
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

,
صدات گرم و خواستنیه،

,
همیشه بهم اهمیت میدی،

,
دوست داشتنی هستی،

,
با ملاحظه هستی،

,
بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

h

 

 



یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید


?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ 

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعادوست دارم 

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟ 

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

,
صدات گرم و خواستنیه،

,
همیشه بهم اهمیت میدی،

,
دوست داشتنی هستی،

,
با ملاحظه هستی،

,
بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون



?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

?
عشق دلیل میخواد؟ 

نه!معلومه كه نه!!

 پس من هنوز هم عاشقتم


عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

"
عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

"
ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

" "
سرنوشت تعیین میكنه كه چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب

حكم می كنه كه چه شخصی در قلبت بمونه

دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : محمدامین

---------------------------------------
http://eshghemanblog.persiangig.com/image/cheghad.jpg
یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه...
خیلی ازش خوشش میاد...خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه...
چرا؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن...
ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان...
خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره...



خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج... همینطوری باهم بزرگ میشن...
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری؟؟؟
دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!
پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟
دختره میگه : نه...نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره...
دختره از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟
پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه... میگه : خیلی دوستت دارم...بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی...
روزها میگذره...شب ها می گذره...پسره یه فکری به نظرش میرسه...میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم...
می خواس عشق خودشو امتحان کنه...
تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه...بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم...!
راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟
دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی؟؟؟دوس ندارم بشنوم...
خلاصه حرفو عوض میکنه و میگه : توچی؟؟؟ تو که بمیری ، منم میمیرم...فکرمی کنی خیلی ساده اس تنهایی بدون تو بودن؟؟؟
پسره میگه : نه... بگوحالا...
دختره میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی؟؟؟
پسره بهش میگه : امتحانش مجانیه...!اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم...
خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده...
تا اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره چکارمیکنه...
خلاصه تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه دختره فقط یه شاخه گل رز قرمز میاره میندازه ومیره...
تا اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده...دختره با کس دیگه ای رفته...
خیلی غمگین شده بود...دنیاش خیلی بی رنگ شده بود...
تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره...
دختره رو دفن میکنن...هیشکی سرمزارش نیس...
پسره با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش میگه:
اون لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم؟؟؟این کارو میکنم...تموم یاس های سفیدو با خون خودم قرمز میکنم...
منم کنارت میمیرم...

دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, :: 19:10 :: نويسنده : محمدامین


روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

دوستی گفت:

من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .

من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ.

http://deborah1.persiangig.com/160/3/axe-sub-ir_ihdy_333_7_%20(6).gif

جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 15:48 :: نويسنده : محمدامین

عاشقی محنت بسیار کشید

 

تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد به آب

نازنین چشم به شط دوخته بود

فارغ از عاشق دلسوخته بود

دید در روی شط آید به شتاب

نو گلی چون گل رویش شاداب

گفت به به چه گل زیباییست

لایق دست چو من رعناییست

حیف از این گل که برد آب او را

کند از منظره نایاب او را

زین سخن عاشق معشوقه پرست

جست در آب چو ماهی در شست

خواست که آزاد کند از بندش

نام گل برد و در آب افکندش

گفت رو تا که ز هجرم برهی

نام بی مهری بر من ننهی

مورد نیکی خاصت کردم

از غم خویش خلاصت کردم

باری آن عاشق بیچاره چو بط

دل به دریا زد و افتاد به شط

دید آبی ست فراوان و درست

به نشاط آمد و دست از جان شست

دست پایی زد و گل از بربود

سوی دلدلرش پرتاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

جز برای دل من بوش مکن

عاشق خویش فراموش مکن

بکش زیب سر ای دلبر من

یاد آبی که گذشت از سر من

عاشقی محنت بسیار کشید

 

تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب

که فلک دسته گلی داد به آب

نازنین چشم به شط دوخته بود

فارغ از عاشق دلسوخته بود

دید در روی شط آید به شتاب

نو گلی چون گل رویش شاداب

گفت به به چه گل زیباییست

لایق دست چو من رعناییست

حیف از این گل که برد آب او را

کند از منظره نایاب او را

زین سخن عاشق معشوقه پرست

جست در آب چو ماهی در شست

خواست که آزاد کند از بندش

نام گل برد و در آب افکندش

گفت رو تا که ز هجرم برهی

نام بی مهری بر من ننهی

مورد نیکی خاصت کردم

از غم خویش خلاصت کردم

باری آن عاشق بیچاره چو بط

دل به دریا زد و افتاد به شط

دید آبی ست فراوان و درست

به نشاط آمد و دست از جان شست

دست پایی زد و گل از بربود

سوی دلدلرش پرتاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو

ما که رفتیم بگیر این گل تو

جز برای دل من بوش مکن

عاشق خویش فراموش مکن

بکش زیب سر ای دلبر من

یاد آبی که گذشت از سر من

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 2252
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد موزیک می خوای؟